goohardasht.com/ehsanmahdavi74
پیرزن خسته از سرخرید برگشت و به زحمت زنبیل رو داخل خونه کشید . مطهره دم در خونه منتظر او بود و می خواست کار بدی را که احسان کوچولو انجام داده، به پیر زن بگوید. وقتی مادرش رو دید به او گفت: �مامان ! مامان ! وقتی من داشتم تو حیاط بازی می کردم و بابا داشت با تلفن صحبت می کرد احسان با یه ماژیک روی دیوار اطاقی را که شما تازه رنگش کرده اید، خط خطی کرد!� مادر آهی کشید و فریاد زد: �حالا احسان کجاست؟� و رفت به اطاق احسان کوچولو. احسان از ترس زیر تخت خوابش قایم شده بود، وقتی مامان او را پیدا کرد، سر او داد کشید: �تو پسر خیلی بدی هستی� و بعد تمام ماژیکهایش را شکست و ریخت توی سطل آشغال. احسان از غصه گریه کرد. ده دقیقه بعد وقتی مامان وارد اطاق پذیرایی شد، قلبش گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد. احسان روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و درون قلب نوشته بود: مامان بزرگ دوستت دارم و همیشه تو قلبمی ! پیر زن درحالی که اشک می ریخت به اتاقش برگشت و یک تابلوی خالی با خود آورد و آن را دور قلب آویزان کرد. بعد از آن، پیرزن هرروز به آن اطاق می رفت و با مهربانی به تابلو نگاه می کرد!
دمی با فاطمه زهرا (س) , ام ابیها
چگونه انرژی منفی را از خود دور کنیم
با انتخاب دسر مورد علاقهتان شخصيت وجوديتان را كشف كنيد
180990 بازدید
92 بازدید امروز
21 بازدید دیروز
291 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian